محل تبلیغات شما

من یه شراب نابم در دستان دخترک مست 

که نوش می شومُ  مست می کنمُ    سعی به عاشق کردنت 

اما تو انگار عاشق نه 

من وکیل کلماتم در زندان تاریک ذهنم 

من همان رقص ترانه هاام در مهمانی عاشقانه ی مغزم 

من خود عشقم همون که تو دنیای تو ممنوعه 

عاشق چشمانی شده ام که شعرامو می خونه  وُ  نمی فهمه برای اون بوده 

همان زبان شعریم که تابلو ی نقاشی صورتت را  تو صیف می کندُ  باز هم تو نمی فهمی که با تو بوده 

همان عشقیم که هر روز شعر می شودُ تا زبان می ایدُ   اما به زبان نه 

چون می ترسه که بازهم  نفهمی همش را برای تو بوده 

شعر می بافم برای.....

تو انگار هیچ وقت نمی فهمی

تو ,زبان ,نمی ,انگار ,ی ,عاشق ,تو انگار ,نمی فهمی ,هم تو ,باز هم ,کندُ  باز

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

هدف گذاری و مدیریت زمان